سالها پيش از اين، آن ايّام كه ما جوان بوديم و جلوههاي شهر فرنگ، چشم همه را سخت خيره كرده بود، برخي متدّينان كه ميديدند جلوههاي تمدّن و آداب فرنگي، چون رقيبي جوان همه را فريفته خود ميسازد و رقيب شرقي را از ميدان به در ميكند. با دستاوردهاي علمي و تكنيكياش، به يك باره دين را از صحنه حيات مؤمنانه خارج كرده و جمله جوانان را مبتلاي فسق و فجور خواهد ميسازد، با هول و هراس آستين بالا زده، با درد و داغي كه در سينه داشتند؛ به اميد مصونيتبخشي به جوانان مسلمان و آشتي دادن آنان با دين، همه سعي خويش را مصروف ارائه تفسيري نوين و امروزي و علمي از دين و آيات كتاب آسماني كردند.
به جز اين گروه، جماعتي تحصيل كرده و از فرنگ برگشته نيز به دليل شيفتگي در برابر علوم جديد غربي، به اتّكاي اصول و مبادي اين علوم، در كار تفسير آيات «قرآن» و آموزههاي ديني وارد شدند.
از اينجا، بابي نو در تفسير دين و احكام ديني گشوده شد كه بعدها به «تفسير علمي از قرآن» شهرت يافت.
اين مفسّران عصر جديد، اميد داشتند با اتّخاذ اين شيوه تفسيري، نه تنها باعث افزايش اشتياق به دين و ازدياد ايمان جوانان شوند و آنان را از تندباد تبعات سوء انتشار فرهنگ غربي مصونيّت بخشند؛ بلكه در جلب نظر غربيان به اسلام و قرآن نيز مؤثّر افتند.
بخش مهمّي از اهتمام اين دو گروه، مصروف «اثبات حقّانيت قرآن و اسلام» با حجّت و ملاك قواعد علم جديد براي مخاطبان ميشد و بخشي ديگر مصروف اظهار به روز و مدرن بودن اين منابع كهن ديني واسپس هزار و اندي سال و اثبات اعجاز بودن اين آيات قرآني ميگرديد.
مفسّران جديد، با اصالت بخشيدن به دستاوردهاي علم جديد و فصل الخطاب فرض كردن قواعد و نتايج آن، از نيروي جاذبه زمين، اسرار خلقت انسان، حركت خورشيد و ستارگان و آمد و شد فصلها ميگفتند، خواص و تأثيرات وضو و نماز و روزه را بر سلولهاي پوست و قلب و معده را برميشمردند و با ذكر دلايل و شواهد علمي مدرن، ردّ و نشان آن همه را در ميان آيات قرآن جستوجو كرده و بدانها اشاره ميكردند تا بدين ترتيب از قرآن به عنوان اثري پيشتاز در علم جديد ياد كرده باشند.
گاه اين تفاسير جديد، پاي را از ميدان تماشاي جهان فيزيكي فراتر نهاده، وارد ميدان احكام ديني و حكمت جعل احكام شرعي از سوي خداوند و شارع مقدّس ميشدند و با ذكر شواهد علمي از تأثيرات منفي شراب، موسيقي، گوشت خوك و ... بر انسان به زعم خويش پرده از راز اعلام حرمت شرب خمر و غنا از سوي شارع مقدّس برميافكندند.
در واقع جمعي از اين متتبّعان علوم قرآني، خود را در هيئت «مدافع دين» در برابر حملات ماترياليستها ميديدند و دفاع علمي از كتاب آسماني و احكام اسلامي را مانعي در برابر اين هجمه ميشناختند و جمعي ديگر، سعي در به روز و مدرن جلوه دادن دين و پوشيدن احساس انفعال و خود كمبيني و عقبماندگي موهوم مؤمنان در برابر روشنفكران داشتند.
در جهان اسلام، «مصر» در اين زمينه پيشتاز بود، بعد از ورود سيّد جمال الدّين اسدآبادي در سال 1315 ه .ق. به اين كشور و تربيت شاگرداني همچون عبده اين رويكرد جديد و مدرن به قرآن اتّفاق افتاد. تفسير «جواهر القرآن» طنطاوي يكي از اين آثار تفسيري بود كه در سال 1358 ه .ق. عرضه شد. جز اين، نزديكي مصر به كشورهاي اروپايي و رفت و آمد روشنفكران مسلمان مصري به اروپا براي تحصيل و فراگيري علم و تكنيك غربي، در پيشتازي روشنفكران اين كشور در ارائه تفاسير علمي از قرآن و دين مؤثّر افتاد.
در ساير كشورهاي اسلامي نيز پژوهشگران و مفسّراني با استخدام معارف علمي، سعي در انطباق آيات قرآني با علوم تجربي كردند و هر يك اثري مستقل را عرضه داشتند.
در «هند» سر احمد خان هندي (1817 م.)، سيّد اميرعلي (1265 ه .ق.)، در «پاكستان» ابوالعلاء مودودي و بالأخره در «ايران»، مرحوم مهندس مهدي بازرگان، يدالله نيازمند شيرازي و دكتر سيّد رضا پاكنژاد خود را در اين عرصه آزموده و آثاري را ارائه كردند.
پيدايش مكتبهاي الحادي و ضدّ ديني، مانند ماركسيسم كه با استفاده از ضعف بنيادهاي ديني مسيحيان، سعي در مخدوش كردن بنيادهاي نظري ديني و بينش مذهبي داشتند، در رشد و نضج اين جريان تفسيري در جهان اسلام بيتأثير نبود.
اين مكاتب مادّهگرا از دين به عنوان «افيون جامعه» ياد ميكردند.
دكتر موريس بوكاي فرانسوي نيز اثري با همين موضوع و مضمون را با عنوان «تورات، انجيل، قرآن و علم» منتشر ساخت.
برخي آثار مرحوم مهندس مهدي بازرگان، همچون «مطهّرات در اسلام» و كتاب «اعجاز قرآن از نظر علوم امروزي»، اثر يدالله نيازمند شيرازي كه به ترتيب در سالهاي 1322 و 1327 ه .ش. منتشر شدند و اثر مشهور «اوّلين دانشگاه و آخرين پيامبر» اثر مرحوم دكتر سيّد رضا پاكنژاد و بالأخره بخشهايي از تفسير مرحوم محمود طالقاني را در زمره اين آثار، يعني تفسيري علمي بر آيات قرآني و احكام اسلامي ميتوان شناسايي كرد.
به علّامه سيّد هبـ[ الدّين شهرستاني در «عراق» نيز ميتوان اشاره كرد. وي كتاب «بصائر جغرافيه» و «اسلام و هيئت» را عرضه كرده است و همچنين رشيد رشدي بغدادي را در اين زمره ميتوان شناخت.
به زعم مفسّران علمي، انطباق آيات قرآن با علوم تجربي مدرن، گاه به اين دليل صورت ميپذيرفت كه اميد داشتند از اين طريق، حقّانيت قرآن و صحّت مطالب آن براي مخاطبان به اثبات برسد.
بيشك اشارات قرآن به پديدههاي فلكي، همچون ستارهها، آسمانها، گردش افلاك و ... و دعوت وحي براي سير در آيات و آفاق، در تحريض و تشويق اين مفسّران براي انطباق آيات قرآن با علوم تجربي «پوزيتيويستي»1 بيتأثير نبوده است. در واقع مطابق قاعدهاي نانوشته، اين مفسّران با عينك علوم مدرن تجربي به تماشاي ساحتهاي فراخ و بيكران آيات وحي مشغول آمده و حصههايي را برداشت ميكردند و آن همه را مبنا و مبدأ شناسايي و اعلام حكم غايي درباره آيات قرآني و احكام اسلامي قرار ميدادند.
روشنفكران جوامع اسلامي، با مشاهده پيشرفت مادّي زندگي ساكنان «اروپا» و تغيير صورت تاريخي حيات تمدّني آنها، بر سر دو راهي جهان مدرن غربي و سنّتگرايي مرسوم و رايج در جوامع شرقي به وادي تفسير پوزيتيويستي از قرآن، دين و احكام شرعي غلطيدند؛ در حالي كه درباره ساختار فرهنگي و نظري جهان مدرن غفلت داشتند.
آنان به اميد دستيابي به جامعهاي مدرن، به سبك اروپا امّا متشرّع و ديندار، سر در پي جبران مافات و عقبماندگي از قافله تمدّن گذاشته بودند.
آنان قبل از پرسش از بنيادهاي نظري و زمينههاي تحوّل تاريخي و فكري غرب جديد و پيش از كشف راز واماندگي عارض شده بر شرق اسلامي با شتاب و ظاهربيني به راه افتادند.
طنطاوي كه خود از مهمترين مفسّران علمي قرآن و پيشگام اين قافله بود، تفسير خود را با اين هدف تدوين كرد تا بتواند با ارائه مطالب علمي، سطح آگاهي علمي جامعه خود را بالا برده و عقب افتادگي تمدّني آنها را جبران نمايد.
ابتدا اينگونه تفسيرنويسي، در گستره آياتي از قرآن اتّفاق افتاد كه ناظر بر نشانهها و رخدادهاي جهان طبيعي و فيزيكي بود؛ ليكن به مرور زمان اين نوع نگرش پا فراتر نهاد و به ميادين ديگري همچون مناسبات و معاملات اجتماعي، سياسي وارد آمد و سكولاريزه و دنيوي كردن مفاهيم ديني را در جهات مختلف سبب شد.
براي آشنايي بيشتر، نمونههايي از اينگونه تفاسير سكولاريستي و پوزيتيويستي تجربهگرايانه ارائه شده درباره مفاهيم قرآني را عرض ميكنم:
* آيه 82 از سوره نمل «وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ؛ و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد، جنبندهاي را از زمين براي آنان بيرون ميآوريم كه با ايشان سخن گويد كه مردم [چنانكه بايد] به نشانههاي ما يقين نداشتند.» اين مفسّران، منظور آيه از كلمه «دابّه» را ماهواره دانستهاند؛
* در تفسير آيات 8 و 9 از سوره معارج «يَوْمَ تَكُونُ السَّمَاء كَالْمُهْلِ» و «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ» مفسّر از آن روز سخت تكان دهنده آسمان و زمين، به عنوان روزي كه هواپيماهاي جنگنده با ابزارهاي جنگي مخرّب و آتشزا و اتمي در آسمان پديدار شده و همه جا را به آتش ميكشند، ياد ميكند.
* در تفسير «آيه 3 از سوره فجر»، معني و مفهوم «والشّفع و الوتر» را الكترون، نوترون و پروتون دانستهاند؛
* در تفسير «فجّرت» و «سجّرت» در آيات سوره انفطار، مراد از فجّرت و سجّرت را انفجار اتمهاي آب دانستهاند؛
* در تفسير «تسبيح» در آيه «نحن نسبّح بحمدك» منظور از «تسبيح» را چنين بيان كردهاند:
«ما به شنا واميداريم به حمد تو.»
رويكرد سكولاريستي به معني دنيويگري، ناظر بر اين معني از واژه است كه: روشنفكران سكولار غربي، همّت خود را مصروف آن كردند تا جمله مناسبات و آموزههاي جاري در ميان مردم را بر دادههاي علمي مدرن استوار ساخته و از قوانين و آموزههاي ديني كنارهگيري نمايند.
اگرچه در وجهي امروزه در گفتوگوهاي سياسي، اجتماعي از سكولاريسم تنها «جداانگاري دين از دنيا» را مراد ميكنند و سكولار secular را فردي مينامند كه به امور معنوي و مذهبي در مناسبات اجتماعي و سياسي علاقه نشان نميدهد؛ ليكن در فرهنگ «آكسفورد» از secularism به عنوان:
اعتقاد به اينكه قوانين، آموزش و امور اجتماعي بايد بيش از آنكه بر مذهب استوار باشد، بر دادههاي علمي بنا گردد، ياد شده است.
به هر روي از سكولاريسم، به عنوان يك مرام يا ايدئولوژي ياد ميشود كه بعد از رنسانس پديد آمد و از فرزندان نهضت روشنگري Enlightenment است و به معناي دنياگرايي، بيديني، بيخدايي، اعراض از دين و نوعي احساس استغنا و بينيازي از دين كردن است. سكولاريسم اساساً از جنس و سنخ فكر و معرفت است!2
مفسّران مسلمان در اثر ابتلاء به غربزدگي، بيفكر و ذكر و به قصد قربت؟! سكولاريسم و دنيويگري را به ساحت تفاسير ديني كشيدند. بيآنكه متذكّر اين معنا باشند كه مقصد سكولاريسم، عقل غيرديني است و اگرچه ضدّ ديني نيست، دين هم نيست.
اين گونه تفسير، مخالفاني هم داشت، مانند: آقاي شاطبي، دكتر ذهبي، شيخ محمّد شلتوت. اينان قرآن را «كتاب هدايت» و راهنماي مسير كمال ميشناختند و نه كتابي براي بيان مسائل صرفاً علمي تجربي.
بيترديد موضوع «مقصد و غايت»، همچون «مبدأ» در دو دستگاه نظري ديني و نيستانگارانه غربي، واحد نبوده و لاجرم ناظر بر مشي و رفتاري واحد در عرصه هستي نيز نخواهد بود.
اگرچه به مرور زمان و طيّ دهههاي اخير، اين گونه تفاسير دچار افت اعتبار شده است؛ ليكن ورود برخي جوامع مسلمان به ساحت مناسبات و معاملات اجتماعي، سياسي و تجربه مديريت مناسبات كلان براي ساماندهي معاملات سياسي، اقتصادي و اجتماعي موجب بوده تا نكات افتراق دو رويكرد دنياگرايانه سكولاريستي و نگرش ديني، بيش از پيش آشكار شود.
در عصر ما كه تحوّلات سياسي، اجتماعي با رويكرد ديني در صورت نهضتهاي اجتماعي نمودار ميشود؛ مسلمانان به شوق تجربه تمام عيار جهان پيشرفته و عرض اندام در برابر جهان مدرن اروپايي و استعماري با شتاب بيشتري سر در پي انطباق دادن دريافتهاي وحياني با صورتهاي فرهنگي و تمدّني جهان مدرن ميگذارند. همين امر باعث بوده تا مسلمانان، پيش از تأمّل جدّي درباره مباني نظري و مبادي دو حوزه علوم ديني و علوم جديد غربي، سعي خويش را مصروف جستن راهي ميانبر كنند و با نزديكسازي دو جريان فكري و فرهنگي ديني و غربي، ضمن برخورداري از تمامي صورتها و ساحتهاي حوزه فكري، فرهنگي و تمدّني غربي، در چارچوب اخلاق ديني و اسلامي نيز بمانند. از همين جا، جرياني كه از عصر سيّد جمال الدّين اسدآبادي شروع شده و در هيئت تفسير علمي و پوزيتيويستي از دين و قرآن نمودار شده بود، جوانه زده و تجديد حيات پيدا كرده است.
طيّ قريب به هشتاد سالي كه از عمر «تفسير علمي قرآن در عصر حاضر» ميگذرد، منتقدان اين روش، ايرادات زيادي را بر اين شيوه تفسيري وارد ساختهاند كه به اجمال موارد زير قابل اشارهاند:
1. منتقدان معتقدند، قرآن اساساً كتاب هدايت است و راهنمايي به سوي كمال و نه دائر\ المعارفي مملوّ از آگاهيها و اطّلاعات علمي، چنانكه مفسّران نوين سعي در اثبات آن دارند؛
2. آنان اعلام ميدارند كه «علم» جديد، گزارشي متغيّر از طبيعت است و به همين دليل به مرور زمان دچار افت اعتبار ميشود و ارائه تفسيري دنيوي از آيات وحياني ـ با بروز تغييرات ـ نظريّه ديني را مخدوش ميسازد؛
3. آنان اين گونه تفسيرها را موجب تحميل نظريّات و مفروضات غير متقن بر قرآن ميشناسند؛
4. منتقدان معتقدند كه اين دست از مفسّران، آيات موافق و مخالف خود را براي اثبات برداشت خود تأويل ميكنند؛
5. منتقدان، اين تفاسير را به نوعي باعث تطبيق نظريّههاي ثابت نشده علمي بر قرآن ميشناسند؛ در حالي كه در تطبيق مطالب علمي بر قرآن بايد تنها به حقايق ثابت شده علمي اكتفا كرد و از نظريّههاي محتمل و ثابت نشده كه ممكن است بعداً خلاف آن ثابت شود يا رد گردد، پرهيز شود تا تفسير قرآن با فراز و فرود علم، به فراز و فرود مبتلا نشود؛
6. ديگر آنكه اين منتقدان، تفاسيري اينچنين را حاصل برخورد گزينشي با علم يا با قرآن ميدانند و معتقدند دخل و تصرّف در مضامين آيات و كم و كاست كردن آنها، براي انطباق دادنشان با ديدگاه علمي سكولار در نهايت، به برخورد گزينشي ميانجامد.
در مقابل، گروه ديگري هم هستند كه به نوعي سعي در وجاهت بخشيدن به اين گونه تفاسير پوزيتيويستي از قرآن و احكام ديني دارند.
آنچه كه بيش از همه در اين مباحث، به رغم همه اهمّيت و جايگاهش مغفول مانده، پرسش است.
روشنفكران متجدّد، مجذوب حوزه تمدّني و دستاوردهاي علم مدرن بودند و جستوجوي محملهاي ديني و مستندات شرعي براي تأييد و تصديق غرب در حوزههاي نظري و فرهنگياش، آنان را در شنا در درياي تمدّن مدرن و تكنولوژيك و برخورداري بيمانع و رادع و حصر از دستاوردش ياري ميداد. از اين مسير، آنان مبتلاي نوعي «سكولاريزه كردن دين و احكام ديني» شدند، بر شدّت غربزدگي چند وجهي مسلمانان افزودند و مانع از «پرسش جدّي» از «مبادي و مباني» فرهنگ و تمدّن غربي شدند.
اين واقعه باعث شد تا امر مقدّس تجديد حيات فرهنگي جهان اسلام، به تأخير افتاده و سير و سفر ذيل تاريخ غربي و انفعال به درازا كشيده شود.
چنانكه در كتاب «پرسش از غرب»3 جهان اسلام ضرورتاً متذكّر شدهام، ميبايست از روزهاي آغازين تعامل و آشنايي با حوزه تمدّني غربي، ابتدا به پرسش ميكرد؛ ليكن جلوداري روشنفكران متجّدد در مناسبات اجتماعي، مانع از اين پرسش شد و لاجرم فرو غلتيدن در غربزدگي چند وجهي را روزي مقدّر ساكنان شرق اسلامي كرد.
متأسّفانه طيّ سي سال گذشته نيز به رغم فراهم شدن زمينههاي «تحوّل و انقلاب فرهنگي» در ايران اسلامي، مجموعهاي از غفلتها و ندانمكاريها، مجال «پرسش از غرب» را از بين برد و موضوع «انقلاب و تحوّل فرهنگي» را به تعويق انداخت.
اينك كه در آستانه فروپاشي تمام عيار حوزه فرهنگي و تمدّني غربي و سر رسيدن تاريخ آن، «زنگ تاريخ» جديد به نام دين و به نام امام مهدي موعود، ارواحنا له الفداء، به صدا در آمده و از ضرورت توجّه به موضوع «الگوي اسلامي ايراني پيشرفت» سخن به ميان آمده، متذكّر ميشويم كه:
1. بخت و وقت تاريخ و تفكّر غربي كه موجد مدرنيته (پيشرفت و توسعه) بود، سالهاست كه سر آمده و غرب در سراشيبي انحطاط و اضمحلال، ناگزير به تسليم شدن در آستانه تاريخ جديد ديني است. سالها پيش از اين بسياري از متفكّران غربي صداي زنگ آن را شنيده و آن را اعلام كردند و پس از آنان، حتّي مردان سياسي و نظامي غرب هم آن را شنيدهاند. جمله يورشهاي وحشيانه ائتلاف صليب و صهيون به شرق اسلامي، ناظر بر همين آگاهي است؛
2. تمامي مبادي و مباني حوزه فرهنگي و تمدّني ديني، مندرج در منابع كهن وحياني و روايي است و عالمان و متفكّران مسلمان و به ويژه ايرانيان طيّ شش قرن پس از ظهور اسلام، پهنههايي وسيعي از حوزههاي فرهنگي و تمدّني را با مراجعه به آن مبادي و مباني پيمودهاند.
مطالعه متفكّرانه همراه با تذكّر درباره تاريخ رفته و تاريخ فردا مجال نسبت يافتن با تحوّل عظيم فرارو و آمادگي براي استقبال از آن را فراهم ميآورد؛
3. همواره و طيّ همه سالهاي گذشته بر جهان اسلام (از قرن سيزدهم هجري قمري تاكنون)، يكي از بزرگترين عوامل انفعال شرق اسلامي در برابر غرب مدرن ديدار شرق در آينه غرب بوده است. عموم روشنفكران متجدّد و حتّي مذهبيها، شرق اسلامي را در آينه غرب ديدار كردهاند. از همين رو، همواره حوزه فرهنگي و تمدّني خود را «ذيل تاريخ غربي» تعريف كرده و لاجرم در وضعي انفعالي در حاشيه فرهنگ و تمدّن غربي و به صورت طفيلي به سر بردهاند. در وقت گفتوگو از اين «الگو» ميبايست متذكّر اين عادت معتاد صد و اندي ساله بود؛
4. مدرنتيه، بيمبنا نيست و شراكت تام در تاريخ مدرن نيز بدون شناسايي مباني و مبادي مدرنتيه و تجربه مقدّمات و شرط ضروري آن متعذّر است. از اين روست كه عرض ميكنم احياي صرف صورتهاي تاريخي فرهنگ و تمدّن اسلامي بدون نظر به مباني و مبادي آن، همان اندازه ره به بيراهه سپردن است كه «وام ستاندن صورت تاريخ فرهنگ و تمدّن غربي» بدون تذكّر درباره مباني و مقدّماتش. ماجرايي كه در اثر غفلت بر جمله ساكنان شرق اسلامي رفته است.
اگر بنا بود با خريد محصولات جهان مدرن و مدرنسازي شهر و كوي و برزن، قومي واجد همه مقدّمات لازم براي پيوستن به جهان مدرن شود و خالق و صاحب تكنولوژي، «عربستان سعودي» و «تركيه» پيشتر از همه به اردوگاه غرب مدرن پيوسته بودند. به همان سان كه آذين بستن گوشه گوشه شهر با شعائر اسلامي و احياي سفرهخانهها و ... هيچ قومي از ميان اقوام مسلمان را واجد تمدّن و فرهنگ اسلامي نساخته است؛
5. آنچه كه ميتواند موقعيّت ما را معلوم و در «وضعگيري» و «نحوه رفتن» در عرصه زمين ياري دهد، تذكّر درباره «تاريخ فردا» است.
«تحقّق فردا» در گرو فرود «وقت و بختي» است كه نويد فرا رسيدنش داده شده و طلايههاي آن از دوردست آشكار شده است.
همسويي و هم افقي با اين تاريخ، قرار گرفتن در نسيمي است كه وزيدن گرفته و چون نسيم شرقي همه كرختي و انجماد «زمستان مدرنتيه» را در گرماي خورشيدي كه طلوع ميكند، از بين ميبرد. انشاءالله
السّلام علي ربيع الأنام و نضره الايّام
والسّلام
پينوشتها:
1. positicism مكتب تجربهگراي افراطي كه اساس آن را اكتفا به دادههاي بيواسطه حواس تشكيل ميدهد. اين مكتب نقطه مقابل ايدهآليسم به شمار ميرود. به نظر فيلسوفان تجربهگرا، حواسّ انسان يگانه منبع شناخت است.
2. فصلنامه قبسات، دكتر همايون همّتي، سال اوّل، ش 1، ص 92.
3. اثر نگارنده از مجموعه منشورات دفتر نشر «هلال».