• کم و بیش در میان کلیپها و پادکستها و استوریهای تلفن همراهمان، گاه به اخباری دربارة جدالهای کوچه و بازار، هتک حرمتهای خواسته و ناخواسته برمیخوریم و بیدلیل و با دلیل اوضاع امروز را با دیروز به مقایسه مینشینیم.
• به کرّات، خبرهای عادتشده و به گوشآشنای دزدیها، غارتهای آکنده از بیحیایی یقهسپیدها، اختلاسها و تجاوز به حقوق میلیونها انسان مستضعف و بیپناه و بیچاره را دست به دست میکنیم و در دل آرزوی تحقّق عدالت را میپروریم.
• در میان هزاران آگهی تبلیغاتی رسانههای عمومی که از سر افراط، دل هر آدمی را به هم میزند و به تهوّع وامیدارد، گاه از آنچه در «عراق» و «یمن» و «سوریه» با خبر میشویم و به دلیل بعد مسافت، به سادگی از کنارشان میگذریم؛ امّا و وا اسفا که جز ابتلائات شخصی و خانوادگی، چیز دیگری ما را به تأمّل و تفکّر وانمیدارد و واقعهای ما را برای دیدار مساحتی فراتر از پیش پا برنمیانگیزد. گویی دستهایی پنهان، پردهای بر چشم ما افکنده و نمیخواهد که ما فراتر را ببینیم، فراتر را بخوانیم، فراتر را بیندیشیم و فراتر برویم. راستی، صاحبان این دستهای پوشیده کیانند؟
• آنانی که در همین شهر و دیار خودمان، ما را در خواب و غفلت میخواهند و با سانسور و لاپوشانی، مانع از دیدن پشت پردهها و اتاقهای دربسته میشوند؟ تا بیسر و صدا و مزاحم، بر اندوختههای خود بیفزایند و چیزی باعث جابهجا شدن صندلیهایشان نشود؛
• آنانی که در جغرافیایی وسیعتر از شهر و کشورشان، جغرافیای جهان مؤمنان، مستضعفان و به قولی، جهان سومیها را نشان کرده و چون ایلغار مغول، برای تداوم غارتها و ضمیمه کردن خاک شرق اسلامی به خاک سیاه خود، سر از پا نمیشناسند؟
• جماعتی نادان و بیخرد که در کسوت بدقوارة سلبریتیها، اهل ورزش، اهل رسانه و حتّی آزادیخواهی و مساواتطلبیهای روشنفکرانه و مطالبة حقوق زنان و مردان، دانسته و ندانسته، آب به آسیاب چپاولگران وطنی و فراوطنی ریخته و چون عملههای ظلمه، بر ضخامت غفلت و بیخبریها میافزایند؟
• یا آن مجامع مخفیای که پشت اینهمه نشسته و به ریش همه میخندند؟
خوب که بنگری، همة نامبردگان، سران و افسران و سربازان یک ارتشند. در ذات فرقی نمیکنند. ذو مراتبند؛ امّا مثل همند؛ چنانکه ما در غفلت، فرقی با هم نداریم و مثل همیم.
طوفانی سهمگین، در پاییزی که روزهای آخرش را پشت سر میگذارد، فراروی ماست؛
سرمایی سختتر از آنچه که تصوّر کنیم، فراروی ماست. آنچه بر ما میگذرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، حاصل جمع رویکردها و خاستگاه ماست. بیپرده نوعی تجانس و همسویی پنهان میان ظالم و مظلوم اتّفاق افتاده است؛ حتّی اگر انکارش کنیم؛ اگر فرصتی دست دهد و مجالی فراهم آید، خواهید دید آن که امروز تخم مرغ میدزدد، ناخنک میزند و آفتابه میدزدد، فردا شتر و بارش را هم یکسره خواهد برد. همه مثل هم شدهایم، سوار بر یک قطار به سوی ناکجاآباد میرویم. همه مسافران یک قطاریم که سوتزنان به سوی مغاک هولناکی پیش میرود.
میخواستم بگویم، برای ما راهی باقی نیست، جز پیاده شدن از این قطار. هر کس به قدر توان خود باید کناره بگیرد از ظلم!
برای ما چارهای نمانده است، جز دست و پا کردن جامهای، ضخیمتر از آنچه امروز میپوشیم، در زمستانی که به سرعت پیش میآید.
همرنگ شدن و شراکت با همة آنچه و آنکه امام عدل را ناخشنود میآید، راه میانهای است به سوی سیاهی و هلاکت! جامة نازک بهاری و تابستانی، چارهساز این طوفان سهمگین که غرّشکنان پیش میآید، نیست. باید دامن فراچید، از نجاسات فراگیر در هر کوی و برزن، در جغرافیای زمین.
روی سخنم به هیچ نهاد و سازمان و وزارتخانهای نیست؛ که مرا امیدی به هیچیک نیست. عدالت از همة آنان میگریزد؛ چنانکه آنان از عدالت میگریزند. با خودم سخن میگویم و کسانی چون خودم که فردایی پس از طوفان را باور میآورند.
به خودم نهیب میزنم، آن که جویای عدالت است، از خودش شروع کند.
آن که از تباهی و فساد ناخشنود است، تباهی را از خودش دور سازد.
هیچ ظالمی قادر به نابودی ظلم و هیچ فاسدی توانا در رفع تباهی نخواهد بود؛ چنانکه با جامهای آکنده از نجاست، هیچ نجاستی مرتفعشدنی نیست.
به هر کجای کشتی طوفانزده که چنگ بزنی، در امان نخواهی بود.
به سوی مردی باید گریخت که طوفانشکن است. حتّی بی هیچ پایافزار و پیاده، حتّی سینهخیز و کشان کشان، حتّی تنهای تنهای تنها! بر کنار از همة اتومبیلها، قطارها و طیّارههایی که با سرعتی سرسامآور به سوی شیطان پیش میروند.
ماه ربیع، بوی بهار آفریدهها، خرّمیبخش روزگاران، امام عدل و مصلح کل را در خود پوشیده دارد.
«فَفِرُّوا إِلَى اللهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ»1
این ندای عظیم خداوند است که اعلام میدارد:
برگردید به سوی او، از همة آنچه خداوند را ناخشنود میآید!
پا وا پس کشید از ظلم، به سوی ایمان و از جهل به سوی دانایی!
فرار کنید از غفلت و بازگردید از انحراف، به سوی صراط مستقیم!
پیش از آنکه همة فرصتها از دست برود.
السّلام علی ربیع الأنام و نضرة الأیّام.
سردبیر
پینوشت:
1. سورة ذاریات، آیة 50.
ماهنامه موعود شماره 225 و 226