روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اينگونه مى گفت: مى آيد، من تنها گوشى هستم كه غصّه هايش را مى شنود و يگانه قلبى ام كه دردهايش را در خود نگه مى دارد و سرانجام گنجشك روى شاخه اى از درخت دنيا نشست.
م. نجفى
خدايا!
طوفان بلا از هر سو برخاسته است، و امواج فتنه از هر طرف زبانه مى كشد.
سايبانهاى نجابت فرو افتادهاند،
و ساقه هاى توسل شكسته اند.
و گلهاى اميد پرپر گشته اند.
چون خداى، عزّوجلّ، وى را از نور عظمت خويش خلق نمود و هنگامى كه آن روح مطهر درخشيد آسمانها و زمين به نورش روشن گرديد و پوشش و پرده اى چشم هاى فرشتگان را فرا گرفت و ملائكه در پيشگاه پروردگار به سجده افتادند و عرضه داشتند: پروردگارا اين چه نورى است؟!
شيدا سادات آرامى
پنج، شش نفر بيشتر نيستيم. امّا حرف دعا و شهيد كه مى شود، انگار چند برابر مى شويم و صداى گريه و ناله، تا فاصله هاى دورتر هم مى رود. از عصر تا حالا باران بى وقفه مى بارد و بچه ها دست از كار كشيده اند، هرچند از وقتى آخرين شهداى تفحص را به تهران فرستاديم، هيچ شهيدى پيدا نكرديم. طبق برنامه بعد از شام نوبت دعاى كميل است. هرچه به سنگر نزديكتر مى شوم، صداى گريه بيشتر مى شود و اينطور كه معلوم است همه بچه ها جمعند و دعا هم شروع شده. گويا در معراج شهدا زياد ماندم، امّا عيبى ندارد. آنجا كه هستم، حتى اگر خالى از شهيد باشد، احساس معنوى خاصى پيدا مى كنم.
مهدي (عج) وقتي خواهد آمد كه جهان به واقع منتظر او و منتظر عدالت باشد و قدر عدالت را بداند و حاضر به پرداختن بهاي آن باشد. وقتي ميآيد كه صداي او را بشنوند و بشناساند و به احترام او برخيزند.
چرا زندگی ما پر از غفلت است؟ چرا رنج می بریم؟ از تکرار خسته می شویم؟ و دنیا با این گستردگی و زیبایی به نظرمان، گاهی تنگ و تاریک می رسد؟ چرا بی حوصلگی به سراغ ما می آید؟ و احساس می کنیم آنچه باید باشیم، یا آنچه می توانیم باشیم، نیستیم؟ از این چراها در زندگی ما زیاد پیش می آید، اما پاسخ آن کجاست؟ و راه درمان این زندگی بیمار چیست؟ این ابهام ها و رنج ها همۀ زندگی و تنها تجربۀ ما در زندگی نیست؛ گاهی زندگی از شور و نشاط لبریز می شود و آکنده از عشق و روشنایی، پر از شادی و شکرگزاری، سرشار از حضور خداوند و لطف بی پایان و دلربای اوست.
مرد، دستش را به سمت مادرش دراز کرد و بیآنکه نگاهش را از گنبد درخشان امام رضا(ع) بردارد، مادرش را صدا زد. مادر خرناسی کشید و صدایش را نشنید. مرد، لحظهای صورتش را از نردههای کلفت و چوبی ایوان به سمت مادرش برگرداند و با عجله گفت: مادر! نگاه کن...
وقتی روزگار ناراست و کژ میشود،
وقتی صاحبان زر و زور، بر اثم و عدوان همدست میشوند،
وقتی دجّال دروغگوی حیلهگر با دنیایی ادّعای پوچ، فریبکاری میکند،
تکلیف، جهاد است و مبارزه!
روانشناسان نیاز به پیوند و محبت در ارتباط با افراد را برای بشر مطرح کردهاند،که این صحیح و قابل قبول است، چرا که اسلام هم به این نکته توجهی خاص دارد و در این زمینه مباحثی طولانی مطرح نموده است. اما سوال بسیار مهم این است که: ملاک انتخاب دوست از منظر اسلام چیست؟
میرزا محمّدتقی شیرازی، در امر خوراک و پوشاک و مسکن خویش بسیار قانع و زاهد بود. با وجود اموال فراوانی که از «آفریقا»، «ایران»، «عراق»، «عربستان»، شیخ نشینهای خلیج و دیگر نقاط به دستش میرسید، خانهای اجارهای داشت.